ندای تنهایی من
هنوز منتظرم در شب جدائیمان که شاید از پس غم ها دوباره برگردی نمی روم، به امیدت همیشه می مانم، جواب ده به سوالم هنوز دلسردی؟ چه کرده ام که برنجی؟همیشه در فکرم به یاد لحظه ی آخر، غروب دیدارت به یاد شوق حضورت اگر که بازآیی،به یاد صورت خندان و کلام تب دارت نگاه کن که شکستی پر امیدم را،قبول کن که حضورت برای من کم بود ندیده ام ز نگاهت طلوع شادی را،همیشه سهم من از تو هجوم ماتم بود چه زود رفتی و ماندم کنار راه امید،سپرده ام دل خود را به جاده ی دیدار نگاه سبز مرا فرش مقدمت بنگر،برای دادن جانم تو یک قدم بردار به قطره قطره ی اشکم نگاه کن اینبار،اگر که آمدی و خواستی که برگردی دلت نمی شکند با نگه به چشمانم؟جواب گو به سوالم تو واقعا مردی؟! هنوز منتظرم جای خالیت اینجاست،بیا که جای خیالت کنار من باشی چه خوب می شود ای خوب من تو پاسخی به تب انتظار من باشی...